دخملی من هرچند تصمیم زود هنگام از شیرگرفتنت واسه من خیلی سخت بود، اماچاره دیگه ای نداشتم. اسفند ماه(92)که برده بودمت خانه بهداشت از نظر وزنی خوب نبودی و درشش ماه فقط 200گرم وزن گرفته بودی. اصلا غذا که نمی خوردی و خیلی به شیر وابسته بودی. صبح روز پنج شنبه آخرسال92/11/22به دکتر منصوری زنگ زدم وجریان رو تعریف کردم .از نگرانی ،همش گریه می کردم،تصمیم بر این شد که شیر دادن به شمارو کم کم قطع کنم. از همون روز شیر شب رو کنسل کردم.یکی دوبار بیدار شدی ومن بغلت کردم راهت بردم،لالایی برات خوندم وخوابوندمت. باورم نمی شه که به راحتی باهاش کنار اومدی. چندروز بعد رفتم وصبر زرد خریدم ودر کمال تعجب دیدم که می خندی و به شیر خوردن ادامه م...